* زخـــــــــم احساس *
نوشته شده در تاريخ جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, توسط |

در افسانه اي هندي آمده است كه مردي هر روز دو كوزه بزرگ آب به دو انتهاي چوبي مي بست، چوب را روي شانه اش مي گذاشت و براي خانه اش آب مي برد. يكي از كوزه ها كهنه تر بود و ترك هاي كوچكي داشت. هر بار كه مرد مسير خانه اش را مي پيمود نصف آب كوزه مي ريخت. مرد دو سال تمام همين كار را مي كرد. كوزه سالم و نو مغرور بود كه وظيفه اي را كه به خاطر انجام آن خلق شده به طور كامل انجام مي دهد. اما كوزه كهنه و ترك خورده شرمنده بود كه فقط مي تواند نصف وظيفه اش را انجام دهد. هر چند مي دانست آن ترك ها حاصل سال ها كار است. كوزه پير آنقدر شرمنده بود كه يك روز وقتي مرد آماده مي شد تا از چاه آب بكشد تصميم گرفت با او حرف بزند: "از تو معذرت مي خواهم. تمام مدتي كه از من استفاده كرده اي فقط از نصف حجم من سود برده اي و فقط نصف تشنگي كساني را كه در خانه ات منتظرند فرو نشانده اي" مرد خنديد و گفت: "وقتي برمي گرديم با دقت به مسير نگاه كن" موقع برگشت كوزه متوجه شد كه در يك سمت جاده در سمت خودش، گل ها و گياهان زيبايي روييده اند. مرد گفت: "مي بيني كه طبيعت در سمت تو چقدر زيباتر است؟ من هميشه مي دانستم كه تو ترك داري و تصميم گرفتم از اين موضوع استفاده كنم. اين طرف جاده بذر سبزيجات و گل پخش كردم و تو هم هميشه و هر روز به آنها آب مي دادي. به خانه ام گل برده ام و به بچه هايم كلم و كاهو داده ام. اگر تو ترك نداشتي چطور مي توانستي اين كار را انجام دهي ؟!"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.