* زخـــــــــم احساس *
نوشته شده در تاريخ جمعه 11 شهريور 1390برچسب:, توسط |

معلم يك مدرسه به بچه هاي كلاس گفت كه ميخواهد با آنها بازي كند. او به آنها گفت كه فردا هر كدام يك كيسه پلاستيكي بردارند و درون آن به تعداد آدمهايي كه از آنها بدشان ميآيد، سيب زميني بريزند و با خود به كودكستان بياورند. فردا بچه ها با كيسه هاي پلاستيكي به مدرسه آمدند. در كيسه‌ي بعضي ها ۲ بعضي ها ۳، و بعضي ها ۵ سيب زميني بود. معلم به بچه ها گفت : تا يك هفته هر كجا كه مي روند كيسه پلاستيكي را با خود ببرند. روزها به همين ترتيب گذشت و كم كم بچه ها شروع كردند به شكايت از بوي سيب زميني هاي گنديده. به علاوه، آن هايي كه سيب زميني بيشتري داشتند از حمل آن بار سنگين خسته شده بودند. پس از گذشت يك هفته بازي بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسيد : از اينكه يك هفته سيب زميني ها را با خود حمل مي كرديد چه احساسي داشتيد؟ بچه ها از اينكه مجبور بودند، سيب زميني هاي بد بو و سنگين را همه جا با خود حمل كنند شكايت داشتند. آنگاه معلم منظور اصلي خود را از اين بازي، اين چنين توضيح داد: اين درست شبيه وضعيتي است كه شما كينه آدم هايي كه دوستشان نداريد را در دل خود نگه مي داريد و همه جا با خود مي بريد. بوي بد كينه و نفرت قلب شما را فاسد مي‌كند و شما آنرا همه جا همراه خود حمل مي‌كنيد. حالا كه شما بوي بد سيب زميني‌ها را فقط براي يك هفته نتوانستيد تحمل كنيد پس چطور مي خواهيد بوي بد نفرت را براي تمام عمر در دل خود تحمل كنيد؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.